به قول یارم "دلم مچاله شده".

دوست دارم بشینم زار زار گریه کنم اما به نقل از پیج ارگانیک مایندد: "رفیق، بخوای نخوای ما غبار کیهانی بی اهمیتیم که روی لکه‌ی کوچیکی به اسم زمین پرسه میزنیم. مساله این که الکی خودمون رو مهم تصور می‌کنیم، واقعیتش این که ما هیچی نیستیم".

این‌ جمله ها اولش عصبانیت میکنه. بعد اگه ادم متعصبی نباشی به فکر فرو میبرتت. و اگه دقیق تر و از بالا نگاه کنی شعر مولانا یادت میاد که میفرماید "دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ" 

با این اوصاف همچنان همه‌ی این‌ها مال ادمیه که متعصب به امید نباشه. برای منی که از هجده سالگی تا الان همه‌ی نوشته ‌های وبلاگم نشون از ایمانم به "امید" هست پذیرشش خیلی سخته. خیلی سخت حتی اگر حقیقت چیز دیگری باشه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها