همیشه از نخوندن "پیرمرد و دریا" حس بدی داشتم. فقط و فقط دو ساعت وقت لازم بود برای تموم کردن حس بدم!

بابا میگه همیشه وقتی بربری میخره اما تا برسه خونه بیشترش رو یا به بقیه تعارف میکنه یا خودش میخوره و فقط یک چهارمش میرسه خونه یاد این داستان میفته:))

با همینگوی اونجا که می‌نویسه: "و گفت رختخواب. رختخواب رفیق من است. فقط رختخواب. چه چیز خوبی است رختخواب" موافقم اما به شکل کامل شده‌ی "و گفت چای و رختخواب. چای و رختخواب رفیق من است. فقط چای و رختخواب. چه چیزی خوبی است چای و رختخواب" به شدت موافقم! حیف که همینگوی با لذت نوشیدن "چای" بیگانه بود. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها